فائزه عرب یوسف آبادی؛ عبدالباسط عرب یوسف آبادی
چکیده
شخصیت انسان از سه عنصر نهاد، خود و فراخود تشکیل شدهاست. ارتباط این سه عنصر با یکدیگر، رفتارهای پیچیدة فرد را به وجود میآورند. مفهوم «خود» نشاندهندة الگوی معینی از رفتار و چگونگی سازگاری و تعامل فرد با محیط است. گاه «خود» دچار اختلال شخصیتی خودشیفتگی میشود که در اثر آن توجه و علاقة فرد به خود بیشازحد میشود؛ لذا خود ...
بیشتر
شخصیت انسان از سه عنصر نهاد، خود و فراخود تشکیل شدهاست. ارتباط این سه عنصر با یکدیگر، رفتارهای پیچیدة فرد را به وجود میآورند. مفهوم «خود» نشاندهندة الگوی معینی از رفتار و چگونگی سازگاری و تعامل فرد با محیط است. گاه «خود» دچار اختلال شخصیتی خودشیفتگی میشود که در اثر آن توجه و علاقة فرد به خود بیشازحد میشود؛ لذا خود را موجودی برتر میبیند و بر ارزش خود در نظر دیگران تمرکز مبالغهآمیزی میکند، تا جایی که این شیفتگی بیشازحد به خود، جایی برای عشق ورزیدن به دیگران باقی نمیگذارد. ابوفراس حمدانی و افضلالدین خاقانی دو شاعر بلندآوازة عرب و ایران هستند که در شعر آنها جلوههایی از پدیدة خودشیفتگی آشکار است. هدف در این مقاله این است که با تکیهبر روش توصیفی-تحلیلی و با استناد به الگوی کریستوفر لاش مهمترین ویژگیهای روانی مرتبط با خودشیفتگی در شعر ابوفراس و خاقانی تبیین شود. بنابر روانشناسی رفتاری کریستوفر لاش ویژگیهای مشترک خودشیفتگی در شعر ابوفراس و خاقانی عبارتند از: خودبزرگبینی، ارزشزدایی از دیگران، توهمات همهتوانی، گریز از همهویت شدن با دیگران و گلایه. بر این اساس این دو شاعر افرادی هستند که در شعر خود تصویری مبالغهآمیز از خویشتن ارائه میکنند و ارزشهای دیگران را نادیده میگیرند و نسبت به انتقاد یا شکست خیلی حساساند. ابوفراس و خاقانی کمتر با دیگران ارتباط برقرار میکنند و ارتباط آنها در راستای رفع نیازهای شخصیشان است. ایشان خود را ابرمنی میپندارند که همه کار از دستش برمیآید و اتفاقات مثبت اطرافشان را به خود نسبت میدهند. این دو شاعر از همهویت شدن با دیگران فرار میکنند و به همین خاطر مدام از مردم و زندگی و اوضاع پیرامون خود گلایه دارند.
عبدالباسط عرب یوسف آبادی؛ فائزه عرب یوسف آبادی؛ سید باقر حسینی
چکیده
ابوالعلاء معری، شاعر نابینای عرب و رودکی، شاعر نابینای فارسیزبان، در تصاویر شعری خود استفادة قابل ملاحظهای از رنگ دارند. از آنجا که شعر آیینة تمامنمای روحیات روانی شاعر است؛ تحقیق در رنگهای بهکار رفته در آن نیز میتواند از اهمیت بالایی برخوردار باشد و به عنوان ابزاری مهم در شناسایی هنجارها، واکنشها و رفتارهای شاعر قلمداد ...
بیشتر
ابوالعلاء معری، شاعر نابینای عرب و رودکی، شاعر نابینای فارسیزبان، در تصاویر شعری خود استفادة قابل ملاحظهای از رنگ دارند. از آنجا که شعر آیینة تمامنمای روحیات روانی شاعر است؛ تحقیق در رنگهای بهکار رفته در آن نیز میتواند از اهمیت بالایی برخوردار باشد و به عنوان ابزاری مهم در شناسایی هنجارها، واکنشها و رفتارهای شاعر قلمداد گردد. جستار پیشرو با هدف روانشناسی شخصیت معری و رودکی بر اساس آزمایش رنگ ماکس لوشر، و با فرض اینکه خصوصیات رفتاری این دو شاعر نابینا قرابتهایی بسیار زیادی با هم دارند، در تلاش است تا با روش توصیفی-تحلیلی رنگهای «سقط الزند» معری و دیوان رودکی را بررسی و تحلیل کند. بررسیها نشان میدهد که از میان چهار گروهِ رنگِ نظریة لوشر، گروه اول و دومِ رنگهای اشعار هر دو شاعر دقیقاً مانند هم است. بر این اساس، معری و رودکی هر دو افرادی هستند که از تحریکات شدید که منجر به جدایی آنها از جامعه میگردد، رنج میبرند و امیدوارند که بتوانند بر بسیاری از محدودیتهای خود فائق آیند. با این تفاوت که ابوالعلاء علیرغم تمایلات درونی به ایجاد روابط صمیمی، روابط عاطفی خود را شدیداً کنترل میکند و فقط افرادی را به حیطة شخصی خود نزدیک میکند که نگرشی مشابه او دارند و همانند او میاندیشند؛ ولی رودکی تمایل به ایجاد روابط اجتماعی و مهرورزانة خویش را بهراحتی آشکار مینماید و از اینکه به نیاز او برای عشقورزی و درک محبت متقابل، پاسخیداده نمیشود، احساس ناشکیبایی میکند.
جواد غلامعلی زاده؛ فائزه عرب یوسف آبادی
چکیده
اشعار حافظ شیرازی و ابوالفتح بستی نمونة خوبی از متونی است که از بطن متون پیشین فرهنگ و ادبیات اسلامی متولد و تبدیل به فضایی شده اند، با ابعاد بسیار متنوع که در آن انواع مفاهیم حکمی و اخلاقی از دستورات قرآنی ریشه گرفته اند. هدف اصلی در این پژوهش، کشف و شناخت محورهای مشترک حکمی و اخلاقی شعر بستی و حافظ و نشان دادن انواع روابط ترامتنی این ...
بیشتر
اشعار حافظ شیرازی و ابوالفتح بستی نمونة خوبی از متونی است که از بطن متون پیشین فرهنگ و ادبیات اسلامی متولد و تبدیل به فضایی شده اند، با ابعاد بسیار متنوع که در آن انواع مفاهیم حکمی و اخلاقی از دستورات قرآنی ریشه گرفته اند. هدف اصلی در این پژوهش، کشف و شناخت محورهای مشترک حکمی و اخلاقی شعر بستی و حافظ و نشان دادن انواع روابط ترامتنی این اشعار با قرآن کریم است. برای رسیدن به این هدف بر اساس نظریة ترامتنیت ژرار ژنت اشعار حکمی و اخلاقی هر دو شاعر مورد تحلیل و بررسی قرار گرفت و این نتیجه به دست آمد که هر دو شاعر در زمینههای (قصاص، دعوت به توکل به خدا، پرهیز از دلبستگی به خوشی های ناپایدار دنیا، پرهیز از ظاهربینی و قضاوت سطحی، پرهیز از معاشرت با افراد ناسالم، دعوت به شکرگزاری نعمتهای الهی، التزام به صبر و بردباری و...) هم عقیده و دارای تشابه هستند؛ علاوه بر این حضور چشمگیرآیات قرآن کریم در جای جای این اشعار، روابط ترامتنی معتبری را تأیید می کند و این ارتباط در جهت ایجاد نظام معنایی این اشعار، شامل روابط بینامتنیت و فرامتنیت در نظریة ترامتنیت ژرار ژنت است.
فائزه عرب یوسف آبادی؛ سمیرا بامشکی
چکیده
مقامه، گونهای از روایت است که با استفاده از نثری فنّی، غالباً به استغاثۀ گدایان و سؤال نیازمندان و ادیبان حیلهگر میپردازد. پیکارسک نیز گونه ای از روایت است که به بیان حوادثی می پردازد که برای افراد فرودست اجتماع و بزهکارانی که در تنازع دائم برای بقا هستند، اتفاق می افتد. هدف در این مقاله، شناسایی و کشف ویژگی های مشترک گونههای ...
بیشتر
مقامه، گونهای از روایت است که با استفاده از نثری فنّی، غالباً به استغاثۀ گدایان و سؤال نیازمندان و ادیبان حیلهگر میپردازد. پیکارسک نیز گونه ای از روایت است که به بیان حوادثی می پردازد که برای افراد فرودست اجتماع و بزهکارانی که در تنازع دائم برای بقا هستند، اتفاق می افتد. هدف در این مقاله، شناسایی و کشف ویژگی های مشترک گونههای مقامه و پیکارسک در راستای اثبات تأثیرپذیری پیکارسک از مقامه است. برای رسیدن به هدف مورد نظر به مطالعه و جستجو در منابع پرداختیم و با روش توصیفی و مقایسهای، اطّلاعات به دست آمده را تجزیهوتحلیل کردیم و به این نتیجه رسیدیم که با استناد به ویژگی-های مشترک این دو گونۀ ادبی (در بخشهای پیرنگ، دیدگاه روایی و کانونیسازی، قهرمان ضدّ قهرمان، وجه داستان و استفاده از نثری شاعرانه و سرشار از اصطلاحات علمی و ادبی و بازی های زبانی) پیکارسک، گونۀ تکامل یافته و بومی شدۀ مقامات عربی در اسپانیا و پسازآن در میان دیگر ملل است.