مکاتب نقدی
پرویز احمدزاده هوچ؛ جعفر امشاسفند؛ شهلا حیدری
چکیده
فی معیار الاتساق وإثبات نسقیة النص وانسجامه، وفی باب معرفة نصیته من اللانص، تجد من أهم العناصر التی یبرز نفسه هو عنصر الإحالة. لأنّه یدخل من باب الاهتمام بالشرح اللغوی والنحوی، ویقوم بتحلیل النص ومعاییره التناسقیة، حتى یکشف مدى المفاهیم الدلالیة فیه. وغیر هذا فهو مهمته تفسیر خبایا ذلک النص بواسطة المخططات اللغویة التی یستخدمها ...
بیشتر
فی معیار الاتساق وإثبات نسقیة النص وانسجامه، وفی باب معرفة نصیته من اللانص، تجد من أهم العناصر التی یبرز نفسه هو عنصر الإحالة. لأنّه یدخل من باب الاهتمام بالشرح اللغوی والنحوی، ویقوم بتحلیل النص ومعاییره التناسقیة، حتى یکشف مدى المفاهیم الدلالیة فیه. وغیر هذا فهو مهمته تفسیر خبایا ذلک النص بواسطة المخططات اللغویة التی یستخدمها کأدوات کاشفة والإثباتیة للنصوص. إذن الإحالة من أکثر تلک الأدوات المهمتة التی بإمکانها تبیین العلاقات المعنویة والمختبئة داخل النص، والتی تثبت بأنه نصاً متناسقاً وکاملاً ویمتلک المکانیزمات اللازمة فی تشکیل هذا التناسق. وإنّها تُعد بمثابة رابط یأتی لربط مفردات النص لغویاً ونحویاً فی النص الواحد. الإحالة تظهر من خلال الضمائر، وأسماء الإشارة، وأسماء الموصولة والأدوات المقارنة فیه. اعتمدت هذه الدراسة على المنهج الوصفی التحلیلی، لتتوصل إلى أهم النتائج التی تشیر إلى أنّ الإحالة الخارجیة فی النص الأدونیسی، فقد تحتوی على وقائع العالم المحیط به، کما مثلت فی کثیر من قصائده مقاما تخاطب به شخوص معینة. واعتمدت فی هذه الإحالات، على ضمائر المتکلم والمخاطب بکثرة، ولأنَّها أکثر تأثیرًا فی ترابط النصوص من غیرها، ولإنّها تحیل إلى الشاعر مع من یخاطبه فی مقام معین، لذلک نستنتج بأنَّها من أقوى أقسام الإحالة المستحدمة فی النص، حیث جلت فیه تناسقاً ملحوظاً جداً. وکذلک المعاییر النصیة فی الدیوان الشعری المذکور، أتت بنسب متفاوتة بین اللغویة والتداولیة وهی خلقت ذلک الترابط بین أجزاء ومقاطع القصائد وتلاحمها. وأما عن دراسة الفارق بین عنصر الاستبدال وعنصر الإحالة الذی ذُکر فی الدراسة، کانت المستنتج هو، إعطاء الأولویة للإحالة بالنسبة لعنصر الاستبدال، لأن للإحالة أکثر بروزاً من غیرها وأکثر تجسید تناسقا من الاستبدال فی هذه القصائد.کانت المستنتج هو، إعطاء الأولویة للإحالة بالنسبة لعنصر الاستبدال، لأن للإحالة أکثر بروزاً من غیرها
فرهاد رجبی
چکیده
ارتباط شعر معاصر فارسی و عربی با فلسفه، بهویژه با دستاوردهای اگزیستانسیالیسم، در برخی اشعار تبدیل به یک هویت مشخص شده است؛ چنان که شاهد یک امتزاج، در دو نوع دستاورد بشری هستیم. از مصادیق چنین ادعایی، تبلور این فلسفه در «ترانههای کوچک غربت» احمد شاملو و «أغانی مهیار الدمشقی» أدونیس است که دو شاعر با پرداختن به مؤلفههای بنیادین ...
بیشتر
ارتباط شعر معاصر فارسی و عربی با فلسفه، بهویژه با دستاوردهای اگزیستانسیالیسم، در برخی اشعار تبدیل به یک هویت مشخص شده است؛ چنان که شاهد یک امتزاج، در دو نوع دستاورد بشری هستیم. از مصادیق چنین ادعایی، تبلور این فلسفه در «ترانههای کوچک غربت» احمد شاملو و «أغانی مهیار الدمشقی» أدونیس است که دو شاعر با پرداختن به مؤلفههای بنیادین آن به خلق اثری هنری دست یازیدهاند.
نوشته حاضر ضمن ارائه تصویری از ارتباط فلسفه اگزیستانسیالیسم با ادبیات معاصر، مصادیق این نوع فلسفه را در دو مجموعه مورد بررسی قرار دهد. بر همین مبنا نتایج، نشان خواهد داد؛ در این کندوکاو، با دو اندیشمند مواجه هستیم که شعر برای آنها فراتر از یک گفتار یا یک شاخه هنری است. آنها در مواجهه با اگزیستانسیالیسم رویکردهایی مختلف را اتخاذ میکنند و این رویه فلسفی، باعث تعمیق روابط اشیاء و حوادث در شعر آنها میگردد و درعینحال، ممکن است منجر به شکلگیری نوعی پیچیدگی و دیریابی برای مخاطبانشان نیز گردد. بااینوجود، مباحثی همچون هستیشناسی، تناقض و تنهایی، حضور دیگری، صیرورت و نمایندگی انسان از جمله قضایایی است که دو شاعر بر مبنای نگرش اگزیستانسیالیسم به طرح آن همت گماشتهاند.
رضا محمدی؛ حسین شمس آبادی
چکیده
سنّت و استعداد فردی از منظر الیوت و أدونیس دو مفهوم اساسی در بطن خود دارند و آن دو مفهوم عبارتاند از ذهن و زبان. ذهن به عنوان فاعلِ شناسا به تصویرسازی از پدیده های هستی می پردازد و آن ها را در قالب زبان می ریزد. در تفکّر ایشان دو مقوله ذهن و زبان تا جایی درهم آمیخته می شوند که هستی به مثابه زبان گرفته می شود. این دو مفهوم پیوند عمیقی با ...
بیشتر
سنّت و استعداد فردی از منظر الیوت و أدونیس دو مفهوم اساسی در بطن خود دارند و آن دو مفهوم عبارتاند از ذهن و زبان. ذهن به عنوان فاعلِ شناسا به تصویرسازی از پدیده های هستی می پردازد و آن ها را در قالب زبان می ریزد. در تفکّر ایشان دو مقوله ذهن و زبان تا جایی درهم آمیخته می شوند که هستی به مثابه زبان گرفته می شود. این دو مفهوم پیوند عمیقی با مفهوم زمان در تلقّی فلسفی از منظر های دیگر، پیدا می کنند. ما در این مقاله این ارتباط را تحت عنوان سنّت مورد بررسی قرارمی دهیم. در قطب دیگر این مفاهیم، استعداد فردی قراردارد که تحت عنوان نقد روان کاوی در تلقّی فروید، قابل بررسی می باشد. این مقاله بر آن است تا مفاهیم ذهن، زبان و زمان را در آرای أدونیس و الیوت مورد بررسی و مداقّه قراردهد و در پایان، شِمای کلّی از منظر این دو شاعر عربی و انگلیسی از حیث نگاه شاعرانه به هستی به خواننده ارائه نماید.