نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

دکتری زبان و ادبیات عربی دانشگاه فردوسی مشهد

چکیده

ایماژ عشق از مباحث بنیادین ادبیات و روان‌شناختی به شماره می‌آید. بنیاد زندگی و شالوده هستی بر آن استوار است. عشقی که جوهر آفرینش و راز پنهان میان ذرات هستی است. عبدالوهاب البیاتی شاعر برجسته عراقی مفهوم عشق را در شعر خود به‌عنوان نیرویی آفریننده و بنیان هستی می‌بیند؛ ازاین‌رو عشق در جهان شعری او از سطح احساس فردی فراتر می‌رود و به تجربه‌ی انسانی اجتماعی و عرفانی بدل می‌شود؛ زیرا عشق را جوهر رهایی انسان می‌داند. این پژوهش با رویکردی نقد اسطوره گرا و با تکیه‌بر روش توصیفی تحلیلی به بررسی نمودهای عشق در سروده‌های عبدالوهاب البیاتی با بهره‌گیری از مفاهیم روان‌شناختی نقاب و سایه می‌پردازد. رهیافت فرجامین این جستار حکایت از آن دارد انگاره عشق در جهان شعری بیاتی فرایند تکاملی است که شاعر در بستر آن از پسِ نقاب‌های اجتماعی و اسطوره‌ای عبور می‌کند، با سایه‌ی درونی خویش رویارو می‌شود و درنهایت به‌نوعی تکامل وجودی و رستاخیز و جاودانگی دست می‌یابد. از این منظر، ایماژ عشق در آثاربیاتی نه‌تنها نیرویی عاطفی، بلکه مسیری برای کشف خویشتن، پیوند با ناخودآگاه و رسیدن به تکامل وجودی است. عشق در شعر عبدالوهاب البیاتی از بستر تاریخ، تمدن، اسطوره، سیاست و تجربه‌های سفر و تبعید عبور می‌کند و به نیرویی سازنده و باززاینده تبدیل می‌شود.عشق در جهان شعری او نه‌فقط یک تجربه شخصی و حسی است؛ بلکه قدرتی است که می‌تواند سبب رستخیز و باززایی و تجدید حیات فرهنگی و تاریخی یک سرزمین از دل رنج‌ها و ویرانی‌ها شود و پیوندی ژرف با هویت جمعی و تجربه تاریخی ملت عرب برقرار می‌کند..

کلیدواژه‌ها

موضوعات

CAPTCHA Image